Време:

Твоите тимови:
Комуницирање
Public account
  PRO Зона
1330 кредити
Купи кредит
Вие сте во јавен профил. Ако сакате да ја играте играта или да се приклучите во дискусиите, мора прво да се логирате.Ако сте нов корисник, морате да се регистрирате прво.

  Содржина: بحث آزاد


HOSN


احسان جان خیلی داری بازی رو واقعی تصور میکنی
یه فکری به حال اون برنامه نویس هم بکن


mehabad


قطر خیلی فاصله داره با سطح آسیا ولی میرسیم بهش


MindMaster

نه اسی جان اتفاقا بعضی از پیشنهادهاش خیلی خوب و کاملا ضروریه، من خودمم یه مدته یه سری لیست دارم درست میکنم که تو بخش پیشنهادات اعلام کنم، یه بخشی داریم که مخصوص اعلام پیشنهادات بازی هست و همیشه هم میخوننشون، همین قیمت تقریبی بازیکنا تو بازار که احسان گفت یا نمایش بازی آخر و اینکه عملکردش تو بازی چطوره رو منم قبلا نوشتم و به نظرم خیلی لازم و مفیده


HOSN


البته اینم در نظر بگیر که قطر از بازیکنای خارجی استفاده میکنه
تو فوتبال تقریبا کارش سخته ولی تو بسکت و هندبال و... راحت اضافه میکنه
ایشالا چند سال دیگه هندبال میشه والیبال دوم


HOSN


تفاقا احسان پیشنهاداش عالی بود و بیشترش تو واقعیت انجام میشه,یه سری هاش هم لازمه این بازی که جذابترش کنه
منم محض خنده گفتم وگرنه با اکثر پیشنهادای احسان موافقم,بخصوص تغییر تاکتیک تو زمان بازی


Moolijoon

به نظر من خیلیخوبه که تاکتیک ها بیشتر بشه ولی مثل بسکتبال با تمرین یا بازی کردن با هر کدوم از اون تاکتیک ها قابلیت اجرای اون روش بالا بره

همینطور تغییر تاکتیک در حین بازی هم خیلی خوبه


SirAli


باشه اینا رو هم منتقل میکنم
ممنون از نظرت


Jose Moeiniho

بگو ي كاري كنن بازي تازه واردا بتونن يكم سريع تر خودشونو بالا بكشن من خيلي هارو دعوت كردم ولي زود خسته ميشن :|


SirAli


برای اون ما داریم فایل آموزشی میسازیم که به کاربرای تازه وارد بدیم تا بتونن سریعتر با بازی آشنا بشن


Модератор essse

داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …
جولیای عزیزم سلام …
بهترین آرزوها را برایت دارم همسر مهربانم. همانطور که پیش بینی
می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها
می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو
را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان
خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها
که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند
نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم
“روبرتو”‌ که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته
و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند
تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات
مرا از تو دریافت کند وبه من برساند. با او همکاری کن تا جعبه
مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن، در رم مرا خواهد کشت
پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز‍
موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند.
آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش
مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم.
Pauolo
نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را یک خط در میان بخواند. !
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید


HOSN


جالب بود:)


MindMaster

دوستان لطفا بعضی موقعها که به بازار نقل و انتقالات سر میزنید بازیکنای ایرانی رو هم سرچ کنید. یه بازیکن ملی پوشمون که نسبتا بازیکن خوبی هم بود رو گذاشته بودن واسه فروش و یه تیم آلمانی خریدش که زمین تمرینش لول 7 هستش! یعنی هرکدوم از بچه هامون اگه خریده بودنش خیلی بهتر از این بود، من خودم چند روز بود که زیرنظرش داشتم و میخواستم بخرمش ولی متاسفانه یخورده دیر رسیدم و قبل اومدنم فروخته شد، باید تو اینطور موارد هم حواسمون باشه و مخصوصا اون تیمهامون که زمین تمرینشون نسبتا بالاست باید هوای بازیکنای ملی پوش رو هم داشته باشن، حتی به نظرم بهتره اینطور موارد اگه نمیخریم یا بودجمون کمه هم یه اطلاع رسانی بکنیم تا بقیه که بودجه و امکاناتش رو دارن بخرن، الان کاملا مشخصه که این بازیکنمون حیف و هدر شد رفت


MA Jafary

.
.
یه روز میشه همه تون از من میترسید :|
.
.
اینم یه خبر از اینده
هیچ ربطی هم به بحث نداشت


Moolijoon

عشق واقعی یعنی چی؟
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.

ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.

وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.

همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.

تقاضای او همین بود.

همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.


گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟

آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.

مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .

صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.

چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.

خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.


اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.


نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .

آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.


Moolijoon

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت.پدرش جعبه ای میخ به اوداد و گفت هر بار عصبانی میشود باید یک میخ به دیوار بکوبد.روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید.طی چند هفته ی بعد همانطور که یاد میگرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر میشد.او فهمید که مهار کردن عصبانیتش آسانتر از کوبیدن میخها به دیواراست. او این نکته را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد که از این به بعد هر روز که میتواند عصبانیتش را کنترل کند یکی از میخ ها را از دیوار بیرون آورد.روزها گذشت و پسر بچه سر انجام توانست به پدرش بگویدکه تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت:"پسرم تو کار خوبی کردی. اما به سوراخ های دیوار نگاه کن.دیوار دیگر هرگز مثل گذشته اش نمیشود.وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهای بدی میزنی آن حرفها هم چنین آثاری به جای مگذارد.تو هم میتوانی چاقویی در دل انسان فرو کنی و آن را بیرون آوری اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد آن زخم سرجایش است.زخم زبان هم به اندازه ی چاقو دردناک و برّنده است.



Вашите омилени теми
Словачка I.1
Италија I.1
Босна и Херцеговина koga bi vi
Босна и Херцеговина Veliki događa...
Босна и Херцеговина Sastanak BH Z...
Австрија Tennis Duel -...
Белгија financien
Белгија Vanalles
Азербеjџан PPM Translato...
Австрија Facebook
Босна и Херцеговина Facebook
Австрија 2. Mannschaft...
Австрија Jerseys?
Азербеjџан U-17 milli ko...
Босна и Херцеговина Sms krediti
Словачка Kohutko Cup I...
Словачка Gold Cup
Словачка National Gree...
Словачка V.168
Словачка players for G...
Словачка Pravidla (Ad ...
Словачка 2 zapasy za d...
Словачка Ligový pohár
Словачка dresy a vlajk...
Словачка National Germ...
Словачка Voľby trénera...
Словачка DB National I...
Словачка PPZT:pred a p...
Словачка F1
Словачка tranfers
Австралија New F1 manage...
Словачка organizujem t...
Словачка transfer
Словачка Dresy
Словачка VI.188
Словачка VI.190
Словачка VI.196
Словачка VI.185
Словачка VI.184
Словачка VI.180
Словачка VI.166
Словачка VI.172
Словачка VI.168
Словачка VI.169
Словачка VI.170
Словачка VI.173
Словачка VI.164
Словачка VI.163
Словачка VI.127
Словачка V.85
Словачка VI.111
Словачка VI.72
Словачка VI.109
Словачка Futbalová Rep...
Словачка V.253
Словачка Slovakia Cup ...
Словачка VI.113
Словачка Esox lucius f...
Словачка trgu - trensf...
Словачка V.160
Словачка Klubové vlajk...
Словачка Vytvorenie kl...
Словачка V.248
Словачка VI.143
Словачка VI.146
Словачка V.170
Словачка V.232
Словачка Žilinska fotb...
Словачка V.252
Словачка V.255
Словачка V.247
Словачка VI.96
Словачка V.223
Словачка VI.9
Словачка Kto ma najvac...
Словачка V.230
Словачка V.133
Словачка VI.147
Словачка V.184
Словачка uspesnost str...
Словачка VI.126
Словачка VI.58
Словачка VI.51
Белорусија "Клубная супе...
Словачка V.158 tipovač...
Словачка V.250
Словачка VI.80
Словачка mini champion...
Словачка V.249
Словачка V.229
Словачка V.251
Словачка Primera Divis...
Словачка Tímový web
Словачка VI.160
Словачка Friendly Matc...
Словачка VI.156
Словачка Klubovy web
Словачка V.127
Словачка Futbalova Rep...
Словачка Taktiky
Словачка Tréning hráčo...
Словачка SVK Repre - F...
Словачка VI.145
Словачка Stažnosti na ...
Словачка VI.106
Словачка futbal
Словачка Design-logo-d...
Словачка V.208
Словачка V.189
Словачка stadio
Словачка VI.149
Словачка VI.125
Словачка VI.88
Словачка V.176
Словачка SILA TÍMU
Словачка VI.103
Словачка V.148
Словачка super zápasy
Словачка Ponuky generá...
Словачка Slovenské Sup...
Словачка V.148
Словачка stavanie záze...
Словачка Tipovacia súť...
Словачка V.172
Словачка pro evolution...
Словачка Corgoň liga a...
Словачка VI.138
Словачка 2x zaspievaná...
Словачка Tvorba Loga
Словачка A.C.A.B. CUP
Словачка Najlepší stre...
Словачка Šlapak
Словачка V.201
Словачка VI.154
Словачка VI.142
Словачка Horna nitra C...
Словачка VI.148
Словачка VI.97
Словачка VI.144
Словачка Súťaž o 40 kr...
Словачка VI.112
Словачка MS vo Futbale...
Словачка kupovanie zam...
Словачка Hlasovanie - ...
Словачка V.242
Словачка Priatelsky du...
Словачка ZAPASY PRIJMA...
Словачка PPMliga-turna...
Словачка Majstrovstvá ...
Словачка V.178
Словачка IV.24 Ligové ...
Словачка VI.128
Словачка VI.54
Словачка Turnaj - UEFA...
Словачка Turnaj - Prem...
Словачка Liga majstrov
Словачка VI.110
Словачка V.146
Австралија Last Letter -...
Словачка V.256
Словачка VI.114
Словачка V.225
Словачка VI.92
Словачка V.246
Словачка V.239
Словачка V.237
Најнови постови