زندگینامه بزرگان - پوریای امّا
پوریا که نامهای دیگر وی، مرد بیش از حد مومن، پوریا پدرام، پوریای امّا، مومن همیشه یاور، یاور همیشه تنها، بک استریت مومن و ... می باشد، در سال 1989 در روستای حیدرآباد ایلام چشم به جهان گشود. از همان کودکی نشانه های ادب و ایمان به وفور و با وضوح 8k در او دیده میشد به گونه ای که بی حد و حساب از چهره ی وی نور فوران می کرد، شبانهنگام مردم روستاهای اطراف از دور آن نور را مشاهده می نمودند و گمان میکردند در روستای مجاور نورافکنی رو به آسمان نصب شده است! هنگامی که 7 ساله شد تنها هفت سال داشت، از اینرو راهی مکتب شد. در مکتب پله های ترقی را ده تا ده تا با جهش های بلند جامپ کرد تا جایی که پس از مدتی کوتاه معلم مدرسه دیگر قادر به درس دادن به او نبود و وی به معلم درس میداد. در ده سالگی همه او را به صداقت و ایمان می شناختند و هر جا سخن از ادب بود نام پوریا در آنجا آتش سوزی به راه می انداخت! وی سالهای متمادی همچنان بدون خستگی به کسب ادب ادامه می داد، در 14 سالگی کاری کرد که از گفتن آن معزور هستیم، در مجموع یک دوره دو ساله از زندگی وی در این مقطع به علت رعایت بیش از حد موارد اخلاقی قابل انتشار نیست! اما در 16 سالگی برای طی مراحل بالاتر کسب ایمان و ادب، راهی شیکاگو شد تا ببیند مردم در آن سوی دنیا چه می کنند و این الویس پریسلی که می گویند کیست!
در بدو ورود به آمریکا متوجه شد که مردم این خطه از دنیا متاسفانه حجاب را رعایت نمی کنند! که این مسئله بر خلاف عقاید و ایمان پوریای مومن بود و اعصاب وی را به طور قابل توجهی بهم ریخت ولی خوشبختانه خود را کنترل نمود و در حالی که برای ندیدن بی حجابان دستش را بر چشمانش گذاشته بود و هرزگاهی دزدکی از بین انگشتانش نگا می کرد خود را به هتلی رساند، سالها بعد متوجه شد جایی که آن شب به آنجا رفته بود متل بود نه هتل! فردای آن روز به ممفیس سفر کرد تا الویس را از نزدیک ملاقات کند اما دیر رسیده بود چرا که الویس سالها پیش از دنیا رفته بود! ولی خوشبختانه توانست با داماد وی مایکل جکسون ملاقات کند، این ملاقات زمینه پیشرفت های بسیاری را در وی به وجود آورد، دو سال بعد وی گروه بک استریت مومنز را پایه گذاری کرد و در مدتی کوتاه با آهنگهایی همچون
cheri cheri moomen, I want it that way haji, you are my moomen و ... به شهرتی جهانی دست یافت. وی از جمله کسانی بود که هرگز در اوج شهرت از خود بیخود نشد چرا که ایمان او چراغ راهش بود و ادبش نیروی پیش ران!
اما در سالهای بعد رابطه او و مایکل خوب پیش نرفت، او خصوصیاتی که در مایکل بود را به دور از اصول اخلاقی و مرام و بینش لوتی گرایانه اش میدید، وی بارها به مایکل برای تغییر اخلاقیاتش تذکر داد و ساعتها با وی در مورد ارتقاء ایمان صحبت می کرد و نتیجه ای نمی دید، بنا به گفته ی شاهدان عینی وی بارها مایکل را جهت اصلاح مورد ضرب و شتم قرار داده بود، اختلافات این دو به حدی رسیده بود که عده ای از کارآگاهان بر این باور بودند در ماجرای مرگ مایکل ردپای پوریا در میان بوده است ولی وی زیرکانه با پوشیدن دمپایی صندل سایز 41 و پیاده روی زیاد در آن محوطه این ردپا را پاک کرده است! اما این مسائل خللی در محبوبیت او در جامعه آمریکا و جهان وارد نکرد. در ادامه ی مسیر حرفه ای، او در سال 2011 پس از اینکه جایزه اسکار را برای دومین بار بالای سر برد، تصمیم گرفت به کشورش بازگردد و باقی عمر خویش را وقف خدمت به مردمش نماید، روزی که هواپیمای حامل وی از آمریکا به پرواز در آمد، غم و اندوه آمریکا را فرا گرفته بود، سیلی ناشی از اشکهای هواداران وی در استانهای شرقی آمریکا به راه افتاد که منجربه تخریب زیرساختها و زمینهای زراعی و اماکن صنعتی گشت و همچنین اعلام شد 56 نفر از فرط ناراحتی دیوانه گشته و 3409 مورد خودکشی گزارش شد! اما وی همچنان بر تصمیم خود مصمم بود و هرطور که بود به وطن بازگشت.
در روزهای ابتدایی بازگشت به کشور با جوان مهدی نامی آشنا شد که دفتر روزنامه داشت. وی به وی پیشنهاد داد در دفتر وی با وی کار کند و علیرغم وی در وی شدید، وی بی درنگ پیشنهاد وی را پذیرفت. در آنجا بود که خود وی متوجه گشت در زمینه ی نویسندگی نیز دارای استعدادی سرشار و نهان در وجود خویش است! هزینه چاپ در آنجا برای او رایگان بود پس او از این فرصت به بهترین نحو استفاده نمود، پس از سه سال فعالیت در دفتر روزنامه و انتشار مقالات علمی فراوان، اولین کتاب خود را با عنوان "در تکاپوی ادب" منتشر نمود. موفقیت ناشی از این اثر بی همتا، زمینه ساز کتابهای بعدی او گشت، از دیگر آثار معروف وی می توان به کتابهایی چون "مومنها هرگز نمی خوابند"، "چه کسی ادب مرا برداشته است؟" ، "ادبت را قورت بده" ، " ادب بر باد رفته" ، "روشهای نوین افراط در تفریط و بالعکس" ، " باادب شدن در 21 روز" ، "آنشرلی با حجاب" ، "تحلیل تفسیری تاثیر ادب در روابط تام و جری" ، "دایرة المعارف ادب" ، "ادب نامه کدخدا" ، "بوستان ادب" ، "گلستان ادب" ، "جد و آباد ادب" و ... نام برد. وی همچنین به بررسی جامع فلسفه آرمان های ادب گرایان غربی پرداخت و توانست 248 مورد غلط املایی در آن پیدا کند.
آثار ادب و معرفت و لوتی گری وی چنان بود که مردم همه شیفته ی وی گشته و او را نسخه ی جدید و امروزی "پوریای ولی" می دانستند و از این رو به وی لقب "پوریای امّا" دادند. در سال دو هزار و خورده ای وی موفق به اثبات ریاضی فیثاغورس با استفاده از قوانین ادب شد و نام خود را در تاریخ ماندگار کرد. زمانی که برای دریافت جایزه خرس طلایی به فرانسه دعوت شده بود بعد از دریافت این عنوان، در پیش چشمان حضار و رسانه ها خرس طلا را با سرعت باور نکردنی 128 متر بر ثانیه بر زمین پرتاب کرده و آن را شکست تا تبدیل به نخستین فردی در تاریخ شود که این اقدام را انجام داده و نشان دهد شخصی متفاوت با تمام فرهیختگان بوده و در بند شهرت و زرق و برق دنیا نبوده و نیست. وی به جهانیان آموخت که ادب مرد به ز تربیت اوست. با ذکر یکی از نقل قول های تامل برانگیز و الهام بخش او، داستان زندگینامه این مرد بزرگ را به اتمام می رسانیم: "وقتی ادب نداری چیزی برای توضیح نداری و وقتی ادب داری نیازی به توضیح نداری".
Share on Facebook Share on Twitter Share on MySpace