زمان:

Your teams:
ارتباط
Public account
  بخش پرو
اعتبار 1330
خرید اعتبار
شما در حساب کاربری عمومی هستید. اگر می خواهید بازی کنید و یا در بحث شرکت کنید، باید وارد حساب کاربری خود شوید. اگر شما یک کاربر جدید هستید، اول باید ثبت نام کنید

  PowerPlay مجله

سلام آقای هرکول...!



"هو المعشوق"

 

داشتم طبق معمول این روزها در قرنطینه ی خودم درون خودم سرکی می کشیدم به نا کجا آباد ترین روزنه های تاریک و روشن همین حوالی روزهای تاریک گذشته

همین حوالی که گاهی بی دلیل نفس مان درون سینه حبس می شود و به شماره می افتد و به خیالمان کرونایی شده ایم

گوشه و کنار تاریکی ها رسیدم به یک اصل و ریشه و تاریخ مردانگی محض...به یک خاطره ای که هرگز برای شال به کمرها فراموش نمی شود...هر چه در این خطه جویا شدم هرچه سی تی اسکن کردم و هرچه بال بال زدم جز یک کلمه چهار حرفی چیزی ندیدم "غیرت"

شال به کمرهای خوش پوش و خوش قیافه همین چند روز پیش پیچ های روی سرشان رنگ سیاه به خود گرفت...تیتر اخبار به یکباره تمام قد "سیامند" شد...

کرد عزادار شد...اشنویه ی آذربایجان زانوی غم بغل گرفت و ایرانِ در تب کرونا سوخته،قلبش شکست...!

پیج های ورزشی و غیر ورزشی اشک شان جاری شد...گونه ی مادر گیتی سرخ شد...اصلا هوا بوی نم باران گرفت...بوی دلتنگی ویلچری که برای همیشه خالی خواهد ماند...!

یکی نوشت خداحافظ هرکول

آن یکی در گوشی گفت: رحمان به سوی رحیم

سردبیری با بغض نترکیده ای تیتر زد: قلب بزرگ ایستاد...!

نمی دانم چرا اما گوشم سوت می کشد از کار دنیا...کشیده اش درد نداشت عبرت داشت...دنیا را می گویم...گه گداری تو گوشی های محکمی می نوازد بیخ صورت مان...بیدارمان می کند از خواب...از سردرگمی و خیال بافی های نا محدود و خز و خال...آخر مگر می شود،سیامند باشی و با آن نازنین صورت و آن رستم پیکر بروی زیر خروار ها خاک؟!...آرام گفت: بله،گر سلیمان جهانی عاقبت مرگ است و مرگ...بیست و چهار ساعت نگذشته بود که سیامند خاطره ای شد روی تمام ذهن ها...

یادم آمد بهترین دیالوگ را دو کرد در پایین پستی غم انگیز از خنده های سیامندِجان ردیف و قافیه اش کردند:

یکی گفت:هر بژی کورا کرد...

دیگری گفت: هر بژی ایران!!

مخلص کلام...رفتن و آمدن های بسیاری می بینیم این روزها...فوتبالی های اینجا که برگشتند و دلمان را زرق و برق انداختند زیاد بودند و هستند...!

سر علی،مرد نیمایوشیجی با آن قامت بلند و دختر پسند اش،با آن ژست پر از غرور گیلانی سبز رنگ اش مدتی نبود و حالا که هست قدر بودنش را بیشتر می دانیم و قطعا می داند...!

شهریار آن لر با غیرت و عزیز و دوست داشتنی که اگر صبح تا به شب بر سر تمام مسائل مورد اختلاف مان بر سر و صورت مان بزنیم عاقبت شیرینی دوست داشتنش انقدر زیادتر می شود که می شود نبات خراسان و عسل کوهستان های اردبیل را تولید و جهانی را  از شیرینی اش نشانه رفت! نام قبلی تیم اش را در خاطر ندارم اما حالا با غیرت روی دیارش بروج اف سی را برگزیده...دلم برایت تنگ شد پیرمرد پرحاشیه!

بگویم یا نگویم از زاهد...نوجوانی که منطق اش،ادب اش،فرم دیگری از دوست  داشته شدن را برایمان تصویر می کشد...نوجوان آمد و رفت و حالا یک جوان 24 ساله با تم زیبای کردی اش که  دلربایی می کند دوباره به جمع مان برگشته...خوش برگشتی زاهد جان!

حالا هم که رد ستز را از دست داده ایم...تیمی که حتی روی قهرمانی اش حساب ویژه ای می شد باز کرد اما تقدیر نبوده یا نیست را نمی دانیم...خدا کند که به موقع برگردد و الا...!

سخن به درازا کشید گفتم که گفته باشم،قرنطینه ایم،حواس مان باشد امیدوارانه بجنگیم و کنار یکدیگر باشیم،سیامند رحمان هم که باشی بیست و چهار ساعت بعد غم کرونا فراموش ات می کند...یادت بخیر آقای هرکول!

آقا رضا صادقی هم فرمودند:

همیشه جای شکرش هست!
همه چیمون از این که هست...
میتونست بدترم باشه!
این عشقی که به هم داریم؛ واسه هم وقت میزاریم
میتونست کمترم باشه...
یه چیزی میشه دیگه؛ غصه هاتو بس کن! یه چیزی میشه دیگه حالتو عوض کن...
یه چیزی میشه دیگه...
به این روی سکه، چشامونو ببندیم
یه روزی میرسه که به این روزا میخندیم!!!
یه چیزی میشه دیگه...

 

باقی بقایتان

جانم فدایتان 


 





رُتبه مقاله: ضعیف - معمولی - عالی     بازدیدهای منحصر به فرد: 23

اشتراک در فیس بووک   اشتراک در توویتر   MySpace اشتراک در