زمان:

Your teams:
ارتباط
Public account
  بخش پرو
اعتبار 1330
خرید اعتبار
شما در حساب کاربری عمومی هستید. اگر می خواهید بازی کنید و یا در بحث شرکت کنید، باید وارد حساب کاربری خود شوید. اگر شما یک کاربر جدید هستید، اول باید ثبت نام کنید

  PowerPlay مجله

در نبود اجباری...


"هو الحق"

سلام

همین چند روز که نبوده،نیست مان کردند...همین چند روز که اجباری مطلق دورمان کرد از دنیا ی مان...همین چند روز که تو نبودی تا احوالاتت را جویا شوم و برایت بغض کنم و دست نوازشی روی سر خاک خورده ام بکشی...خیلی سخت گذشت...خیلی دیر گذشت...خیلی خراب گذشت...اصلا بیایید تجربه ی یکدیگر را به گفت و گو بگذاریم...بیایید برای هم گفتمان شویم و از نبودنش بگوییم...خلاصه هر کسی یار غاری دارد...خلاصه هرکسی چتر نجاتی دارد...خلاصه هر کسی بوسه و نازی دارد...بیایید بگوییم که اگر نباشیم،که اگر نباشد،یادی از آن گوشه ی خاطرمان را خراش می اندازد؟! که اگر نباشیم انقلابی برای مان در دلش رخ می دهد؟! که اگر نباشد چشم مان را قلقلک بارانش می آید؟! که اگر نباشیم برایمان تنهایی روی برگ های خزان زده ی پیاده روی پل چوبی،صابر ابر می خواند؟!

"آن شب كه تو را بوسيدم چيزی از تو در من جا ماند، تكه ای از دَمَت ... حالا مدتها گذشته و من تمام روز تو را حبس می كنم در خودم ... راه ميروم، می خندم ، می بينم و... و نفست كه گوشه لبم خوابيده... چه تصويری! مردی در خيابان به اتومبيل روبرو خيره شده بود و كنار لبش را می خورد و همه خيال می كردند مضطرب است...!"

مردم به خیال شان دیوانه شده ام...ولی هرگاه از نبودنم برای دیگران می گویم هیچ نمی گویند اما وقتی برای او دهان می جنبانم ناگهان سردش می شود...بغض می کند...لبانش به سان انسانی تشنه ترک می خورند و رعشه می افتند...رنگ از رخساره اش می رود...مگر می شود نبودنی ساده اینچنین ویرانی به بار بیاورد؟!

آری می شود...اگر عاشقش باشی،اگر عاشقت باشد!

می گفت: تو که نمی دانی،اما آدمی به نقطه ای می رسد که پی می برد قرار نیست "هیچ" اتفاق تازه ای رخ دهد اما...صبر می کند...صبر می کند...صبر...!

دوباره برگشتیم رفقا،دوباره دل به بودن مان خوش می کنیم و دوباره قصه همان است پر غصه و تلخ و تکراری!

نمی گویم که سیاست بازی راه بیندازم،فقط آمده ام که شرح درد کنم و بس...قدر کنار یکدیگر بودن را بدانیم،هیچ کس دلش برای عشق نمی سوزد الا کسی که در فراغش گریسته...من از حالا همیجا می گویم،یک روز بدون هیچ مقدمه ای بالای اسم تیم دیارم صلیبی شکل می شود و شما در تکاپوی پرسش که کجا رفته و کجا مانده و دیگر تمام...حتی فرصت خداحافظی هم نیست...آن روز برایم دور نیست...همین حوالی،شاید ناگهانی،شاید پنهانی و شاید...بیخیال رفیق!

از فضای دوستی مان لذت ببریم...همین!

خیلی مخلصیم،خیلی دوست تون دارم...خیییییییییییییییلی!

 

 یا علی


 





رُتبه مقاله: ضعیف - معمولی - عالی     بازدیدهای منحصر به فرد: 20

اشتراک در فیس بووک   اشتراک در توویتر   MySpace اشتراک در