آخرِ بازی!
می خوام جان کلام رو با یه مثال از بازی شیرین شطرنج خدمت دوستان گلم عرض کنم.
بازی شطرنج رو خیلی دوست دارم، تنها بازی بدون تاثیر شانس هستش که هیچ تاس و ورقی در کار نیست و همه چی دست خودته! از شطرنج اگه بگم صدها درس یاد گرفتم شاید باور نکنید، البته از اولش شطرنج رو هم مثل زندگی بدون آموزش و کلاس و با سعی و خطا یاد گرفتم حتی اوایل در کودکی خودم با خودم بازی میکردم! میدونید شطرنج هم مثل زندگی هزاران حالت بازی و میلیونها احتمال داره، از شطرنج یاد گرفتم اگه صبر نداشته باشی، یا اگه نتونی به احساساتت غلبه کنی با دستای خودت ضرر پشت ضرر به خودت تحمیل میکنی، مثلا وقتی یه مهره ارزشمند رو از دست دادی با حس انتقام و تلافی فوری بخوای یه مهره بگیری ضررت چندین برابر میشه چون تویی که مهره و امتیاز عقبتر هستی و با این کار خودت رو ضعیفتر می کنی و مشکلاتت بیشتر میشه! یا این درس که حفظ آرامش و تمرکز مخصوصا در شرایط سخت خیلی مهمه تو آنلاین بارها دیدم حریف چون حواسش فقط به یه نقطه بوده و یا از اینکه یه مهرش زده شده ناراحت بوده دگمه کنار کشیدن رو زده و رفته در حالی که من به وضوح می دیدم که فقط یه حرکت با برد فاصله داره! از شطرنج یاد گرفتم نقشه و طرح نداشتن عاقبت بازی تو رو به شانس و اتفاقات واگذار میکنه، نخوندن مسیر و ندونستن قواعد بازی هم همینطور! ولی نقشه داشته باشی همه چی فرق میکنه! البته خود نقشه هم لولهای مختلف داره! مثلا از یه سطح به بالاتر که میرسی و با حریفهای قدر بازی میکنی باید چندین حرکت و مرحله از بازی خودت و همینطور چندین حرکت از بازی حریفت و انواع حالتها و احتمالات رو پیش بینی کنی و در این سطح کسی می بره که حرکت بیشتری رو بتونه پیش بینی و یا تجسم کنه دقیقا زندگی و مراحل بالاتر زندگی هم همینطورن!
تو شطرنج گاهی همه چیزو از دست میدی حتی گاهی تمام مهره های ارزشمند رو و باختت قطعیه ولی اگه تسلیم نشی اگه ناامید نشی و ادامه بدی بعضا بازی طوری پیش میره که حریف یه اشتباه میکنه یا تو خوب پیش میری و تو یه لحظه همه چی زیرورو میشه و تو میبری یا برعکس در اوج پیروزی قطعی و در حالی که از بردت مطمئن و آسوده و مغروری در یک آن همه چیز تغییر میکنه! نمیدونم من خیلی مسائل از شطرنج رو شبیه زندگی واقعی می بینم، درسهای شطرنج حداقل برای من واقعا خیلی زیاده اینقدر برای خودم درس یاد گرفتم که شاید بتونم براش یه کتاب بنویسم! (اگه تا حالا بازی نکردید حتما برید سراغش، فوق العاده عمیق، بی انتها و بی نظیره).
برم سر اصل مطلب، یکی از این درسها که از شطرنج یاد گرفتم به نظرم ارتباط خیلی زیادی به بحث و بازی و رفاقت ما داره و خیلی مهمه در عین حال این قابلیت رو داره که منظور منو بخوبی به دوستان خوبم برسونه و اون اینه:
هر بازی شطرنج از سه مرحله تشکیل میشه، شروع بازی، بازی و آخر بازی، بعضیها تو شروع خیلی خوبن بعضیا خود بازی خیلی خوب عمل میکنن ولی فرضا آخر بازی ضعیفی دارن، برعکس بعضیا شروع خوبی ندارن و تو آخر بازی مهارت دارن و حالتهای دیگه ولی یه استاد شطرنج تو هر سه مرحله عالی عمل میکنه!
به نظرم رفاقت هم دقیقا همین سه مرحله و سه قسمت رو داره، یه شروع رابطه داریم یه خود رابطه یا رفاقت و یه دونه هم آخر رابطه و دوستی! دوستان اینطور نیست که فرضا نسبت به فضای مجازی و دوست مجازی دید منفی باشه یا بگیم ارزش نداره، اگه اینطور بود که الان نه من اینجا بودم و نه شما، اینو قبلا هم گفتم این بازی مجازی ذره ای منفعت مالی برای من نداره، تنها سود و دلخوشیش برام همون رفاقت و رفیقهای عزیزم هست که تا به امروز اینجا داشتم و دارم. اما صحبت من تو اون مرحله آخر هست یعنی مرحله سوم رفاقت! یه زمانی ما به جایی میرسیم که به قول دوست خوبم محسن، مشکلات جامعه و زندگی باعث میشن یا کار و مسائل شخصی و یا هر چیز دیگه، به هر حال مسیرمون جدا میشه و به شکلی میخوایم از دوستانمون جدا بشیم، این درست نیست که بدون هیچ صحبت و خبری یهو بریم، حتی قبلش ازمون هی سراغ بگیرن اونجا بیایم و ببینیم اما جواب ندیم، یک دفعه بذاریم بریم و پشت سرمون رو نگا نکنیم! سوال اینه مگه تا دیروز باهم دوست جونی نبودیم؟ دقیقا این بخش منظور من هستش، اینجا باید مرحله آخر دوستی رو بجا بیاریم! باید آخر بازی رو رد نکنیم بلکه باید انجامش بدیم! باید یه خداحافظی درخور دوستیمون انجام بدیم!
خیلی از رفاقت هامون رو خیلی خوب شروع می کنیم خیلی خوب رفاقت داریم و سالها خوب پیش میریم یعنی دو مرحله رو عالی پیش بردیم ولی یهو همینطوری انگار نه انگار که سالها دوست بودیم میذاریم میریم! به نظرتون این قسمتش عجیب نیست؟! یه چیزی کم نداره؟ این حس رو القا نمیکنه که دوستی ما برای اون شخص معنایی نداشته و رفاقتمون بی ارزش بوده؟! در متن قبلی هم گفتم نفر خاصی منظور نیست، تو این مدت که اینجا بودم بارها و بارها این مسئله رو دیدم حتی تو بازیها و انجمن ها و محیط های دیگه قبل از اینجا هم به کرات دیدم، اینقدر دیدم که به این نتیجه رسیدم که انگار این جزوی از فرهنگمون هست! اون مرحله آخر رو اصلا توجه نمیکنیم اصلا مهم نمی دونیم! دوستان خوبم عرضم اینه مثل شروع رفاقت و خود رفاقتی که بعضا مدت طولانی با رفیق هامون داریم، نحوه ی خاتمه و خداحافظی در دوستی هم واقعا مهمه. من که این مدت برای دوستانم ارزش قائل بودم و اونا هم برای من ارزش قائل بودن لحظات و خاطرات زیبایی باهم داشتیم، نباید بی اعتنا و بدون اطلاع و خداحافظی و یه کلمه حرف یهو بذارم برم! یه جمله حرف نیم خط نوشتن واقعا مهمه و رفاقت ارزش این وقت گذاشتن کوتاه و نوشتن دو کلمه رو داره! این نشون میده که اون مدت رفاقت و اون رفیقها برامون باارزش بودن در صورتی که این مرحله انجام نشه کاملا معنی عکس و بی ارزش و بی معنی بودن اون رفاقتها رو میده! لطفا یخورده راجع به این موضوع همگی فکر کنیم! حتی شده به خاطر خودمون و زمانهایی از عمرمون که در اون محیط با اون دوستان بودیم، آخرِ بازی رو انجام بدیم مرحله آخر دوستی رو بجا بیاریم و رفاقت رو زیبا و با پایان و خاطره خوش تموم کنیم.
یا علی
Udostępnij na Facebooku Udostępnij na Twitterze Udostępnij na MySpace